کد مطلب:125502 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:373

آیت حسن خدا
خبرت هست كه در كوی وصال

ره به جایی نبرد قال و مقال



عشق، این آینه ی پاك و زلال

چلچراغی ست فرا راه كمال



گر دلی هست به جانان بسپار

گنج حشمت به سلیمان بسپار



نفسی با دل خود تنها شو

موج شو، همسفر دریا شو



جرعه نوش می استغنا شو

بنده شو، خاك ره مولا شو



گر سر از ما و منی باز كنی

نفس خود بشكنی، اعجاز كنی



روح ایمان، محك حسن عمل

حسن، آن واسطه ی فیض ازل



فاتح غایله ی جنگ جمل

آیت حسن خدا، عزوجل



تا شده مست تمنایش، دل

این همه ریخته در پایش، دل



حرفی از نسخه طومارش، حسن

یوسفی بر سر بازارش، حسن



نام او اعظم و، تكرارش حسن

حسن است و، همه آثارش حسن



مهر، قندیل حرمخانه ی اوست

بخشش دست كریمانه ی اوست





[ صفحه 14]





تا ز خوان كرمش بهره برند

تا به پای قدمش سر سپرند



تا رخش را به تماشا نگرند

چون گل از وجد به تن جامه درند



قدسیان شوق حضورش دارند

چشم در راه عبورش دارند



اولین دسته گل باغ وجود

كه خدا هدیه به زهرا فرمود



ای شكوه كرم و، عزت جود

به فدای تو همه بود و نبود



تو به لب كوثر سرمد داری

عطر گلبوسه ی احمد داری



سبز در سبز كلامت سبز است

گلشن حسن به نامت سبز است



صلح دریای قیامت سبز است

مجتبایی تو مرامت سبز است



سرو افراشته ی این چمنی

حسنی تو، حسنی تو، حسنی



تو نه با خصم مدارا كردی

شرع را زنده و احیا كردی



هر چه كردی همه زیبا كردی

نهضت آن گونه كه بر پا كردی



بی گمان، صلح تو ای سرور دین

شد چراغ دل اصحاب یقین



فتنه ها آمده بود از پس هم

كینه ها شعله ی فانوس ستم



لشكر خدعه برافراشت علم

شد قد دوست بر دشمن خم



دوست از غصه دلت خون می كرد

دشمنت دشمنی افزون می كرد



آخرین فصل از این كهنه كتاب

تلخ بگذشت و اجل كرد شتاب



كینه شد زهر و، درآمیخت به آب

دلت از غصه و غم بود كباب



كینه و صبر به هم تا پیوست

تیر شد، بر تن و تابوت نشست





[ صفحه 15]